غدیر 90
امسال هم مثل سال گذشته صبح رفتیم خونه مامانی تا هم عید رو بهشون تبریک بگیم هم عیدی از بابایی که سیده بگیریم ما که هز همه زود تر رفته بودیم دایی و خاله هنوز نیومده بودن ما زهرا سادات هم همش بهونه میگرفت یه چند ساعتی گذشت تا اینکه عموی مامان و عمه های مامان اومدن دیدن بابایی دایی مصطفی هم که اومده بود زهرا سادات از دپرستی در اومد و کلی با بچه ها بازی کرد موقع ناهار که شد زهرا ساذات هدیه هایی رو که برا بچه ها گرفته بود به اونها داد اگر چه خودش بیشتر از اونها استفاده کرد بعد از ظهر هم با بابایی و مامانی رفتیم خونه مادر بزرگ مامان و بعد هم رفتیم خونه مادر بابایی بعد از اونجا بابا اومد دنبالمون رفتیم خونه دایی بابا چون اقا بزرگ اونجا بود ما هم رفت...
نویسنده :
مامان حمیده
16:46